جدول جو
جدول جو

معنی سخره کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سخره کردن
(جَ بَ تَ)
استهزا کردن. مسخره کردن:
بر خریدار فنون سخره و افسوس کنند
وآنگهی جز که همه تنبل و افسون نخرند.
ناصرخسرو (دیوان چ کتاب خانه تهران ص 99)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ بَاَ تَ)
مضحکه کردن. ریشخند نمودن. استهزا کردن. فسوس نمودن. افسوس کردن. اضحوکه قرار دادن: تو روح را مسخره کرده ای. (سایه روشن صادق هدایت ص 19)
لغت نامه دهخدا
(طِ دَ)
تفتیش کردن. نیکو بنگریستن: و عارض او را بنگریستی و حلیه و اسب او را و سلاح او را همه سره کردی و همه آلت او را نیکو نگاه کردی و بستودی و پسندیدی. پس سیصد درم بسختی و اندر کیسه کردی و بدو دادی. عمرو بستدی و اندر ساق موزه نهادی و گفتی الحمد ﷲ که ایزدتعالی مرا طاعت امیرالمؤمنین ارزانی داشت و مستحق ایادی او گردانید. (زین الاخبار گردیزی) ، تجوید. (دهار) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) ، صاف کردن. پاک کردن:
راست کن لفظ و استوار بگوی
سره کن راه و پس دلیر بتاز.
مسعودسعد (دیوان ص 291).
رجوع به سره شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخمه کردن
تصویر اخمه کردن
روی ترش کردن چین و آژنگ بر ابرو و پیشانی افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخته کردن
تصویر اخته کردن
تخم کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سره کردن
تصویر سره کردن
خوب کردن کاری را نیکوکردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفره کردن
تصویر سفره کردن
سفره ساختن، یا سفره کردن شکم کسی را. پاره کردن شگم او را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخته کردن
تصویر پخته کردن
کامل کردن با تمام رساندن، مهیا کردن کسی برای اجرای عملی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رخنه کردن
تصویر رخنه کردن
رسوخ کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
ریشخند کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سره کردن
تصویر سره کردن
انتقاد
فرهنگ واژه فارسی سره
نیکوگردانیدن، پاکیزه گردانیدن، بی عیب ساختن، خالص گردانیدن، ناب ساختن
متضاد: ناسره گردانیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
استهزا کردن، تمسخر کردن، ریشخند کردن، به سخره گرفتن، دست انداختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
يسخّر من
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
Jeer, Scoff
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
se moquer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
uitlachen, spotten
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
verspotten, spotten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
szydzić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
насмехаться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
глузувати , насміхатися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
ঠাট্টা করা , তামাশা করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
مذاق اڑانا , مذاق اڑانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
burlarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
เยาะเย้ย , เยาะเย้ย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
dhihaki
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
嘲笑する , 嘲笑する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
ללעוג , ללעוג
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
비웃다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
mengejek
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
मजाक करना , मजाक उड़ाना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
deridere
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مسخره کردن
تصویر مسخره کردن
دیکشنری فارسی به چینی